راهی برای بیان عشق به کسی که دوستش دارید
به ادامه مطلب بروید...
درست است که روشهای ابراز عشق بیشمار است، اما زبان شیرین فارسی پر است از شیرینزبانیها و گفتگوی دلفریب شعرا و نویسندگان که در ادوار مختلف روی کاغذ آوردهاند. آنها با روح لطیفی که دارند اشعار عاشقانه و جملات زیبایی را در وصف کسانی که دوستشان داشتند برای ما به جا گذاشتند.
1. عشق به زبان ساده
فریدون مشیری (1375-1305) از شعرای معاصر است که از نوجوانی به شعر روی آورد. اولین کتاب شعرش به نام «تشنۀ توفان» در 1334 با مقدمهای از محمد حسین شهریار و علی دشتی چاپ شد. در کنار سیمین بهبانی، هوشنگ ابتهاج و عماد خراسانی سهمی وافر در برقراری پیوند میان شعر و موسیقی از رادیو داشت.
دکتر عبدالحسین زرین کوب درباره فریدون مشیری میگوید: «با چنین زبان ساده، روشن و درخشانی است که فریدون، واژه به واژه با ما حرف می زند، حرفهایی را میزند که مال خود اوست، نه ابهام گرایی رندانه شعر او را تا حد هذیان نامفهوم میکند و نه شعار خالی از شعور آن را به وسیله مریدپروری و خودنمایی می سازد. شعر او، زبان در سخن شاعری است که دوست ندارد در پناه جبهه خاص، مکتب خاص و دیدگاه خاص خود را از اهل عصر جدا سازد. او بی ریا عشق را می ستاید، انسان را می ستاید و ایران را که جان او به فرهنگ آن بسته است دوست دارد.»
قبل از اینکه برخی از اشعار کوتاه مشیری را با هم مرور کنیم، پیشنهاد میدهیم با عباس معروفی، کتاب ها و آثار عاشقانه او نیز آشنا شوید تا بتوانید از میان اشعار کوتاه عاشقانه انتخابهای بیشتری داشته باشید.
تنها
غمگین
نشسته با ماه
در خلوت ساکت شبانگاه
اشکی به رخم دوید ناگاه
روی تو شکفت در سرشکم
دیدم که هنوز عاشقم آه
****************
عشق تو به تار و پود جانم بسته است
بی روی تو درهای جهانم بسته است
از دست تو خواهم که برآرم فریاد
در پیش نگاه تو زبانم بسته است
****************
کجایی ای رفیق نیمه راهم
که من در چاه شبهای سیاهم
نمی بخشد کسی جز غم پناهم
نه تنها از تو نالم کز خدا هم
2. ابزار عشق با شعر و ترانه
سیمین خلیلی ملقب به سیمین بهبهانی غزلسرا و نویسندۀ معاصر و عضو کانون نویسندگان ایران بود. در طول زندگیاش حدود ششصد غزل سرود و در بیست کتاب به چاپ رساند. عشق به وطن، انقلاب، آزادی بیان، حقوق برابر برای زنان و جنگ از مضامین اشعار کوتاه و بلندش هستند. همچنین بهخاطر سرودن اشعار فارسی به اوزان بینظیر، به «نیمای غزل» شهرت دارد.
خوانندههای زیادی شعرهایش را در قالب ترانه سرودهاند؛ مثل سپیده، رامش، سیما بینا، دلکش، شجریان، مرضیه و دیگران.
وی در داخل و خارج از کشور جوایز متعددی، از جمله مدال کارل فون وسکی یتسکی در برلین و جایزۀ لیلیان هیلمن و داشیل هامت از طرف دیدهبان حقوق بشر، کسب کرده است. اوباما در پیام تبریکش به مناسبت فرا رسیدن نوروز 1390، ترجمهای از دوباره میسازمت وطن وی را به زبان آورد.
بخشی از یک شعر بلند وی را با هم مرور میکنیم:
چرا رفتی، چرا من بیقرارم
به سر، سودای آغوش تو دارم
نگفتی ماهتاب امشب چه زیباست؟
ندیدی جانم از غم ناشکیباست؟
نه هنگام گل و فصل بهارست؟
نه عاشق در بهاران بیقرارست؟
نگفتم با لبان بسته خویش
به تو راز درون خسته خویش؟
خروش از چشم من نشنید گوشت؟
نیاورد از خروشم در خروشت؟
اگر جانت ز جانم آگهی داشت
چرا بی تابیام را سهل انگاشت؟
کنار خانه ما کوهسارست
ز دیدار رقیبان برکنارست
چو شمع مهر خاموشی گزیند
شب اندر وی به آرامی نشیند
ز ماه و پرتو سیمینه او
حریری اوفتد بر سینه او
نسیمش مستی انگیزست و خوشبوست
پر از عطر شقایقهای خودروست
بیا با هم شبی آنجا سرآریم
دمار از جان دوریها برآریم!…
3. بیان محبت و دوستی از سر عشق
فاضل نظری شاعر قرن معاصر، در۱۰ شهریور ماه سال ۱۳۵۸ در خمین، جنوب استان مرکزی به دنیا آمد.
مشفق کاشانی، چهرۀ ماندگار شعر ایران، دربارۀ وی میگوید: «فاضل نظری در شعر از سرآمدان روزگار خود است و در جوانمردی و فتوت خلق نیکویی دارد. ردای فضل تراز قامت اوست و برای او غزلی نوشتهام (برگرفته از کتاب خلوت انس جلد دوم به قلم استاد مرحوم مشفق کاشانی).
عقل بیهوده سر طرح معما دارد
بازی عشق مگر شاید و اما دارد
با نسیم سحری دشت پر از لاله شکفت
سر سربسته چرا این همه رسوا دارد
در خیال آمدی و آینه قلب شکست
آینه تازه از امروز تماشا دارد
بس که دلتنگم اگر گریه کنم میگویند
قطرهای قصد نشان دادن دریا دارد
تلخی عمر به شیرینی عشق آکنده است
چه سرانجام خوشی گردش دنیا دارد
عشق رازیست که تنها به خدا باید گفت
چه سخنها که خدا با من تنها دارد
موج عشق تو اگر شعله به دلها بکشد
رود را از جگر کوه به دریا بکشد
گیسوان تو شبیه است به شب اما نه
شب که اینقدر نباید به درازا بکشد
خودشناسی قدم اول عاشق شدن است
وای بر یوسف اگر ناز زلیخا بکشد
عقل یکدل شده با عشق، فقط میترسم
هم به حاشا بکشد هم به تماشا بکشد
زخمی کینه من این تو و این سینه من
من خودم خواستهام کار به اینجا بکشد
یکی از ما دو نفر کشته به دست دگریست
وای اگر کار من و عشق به فردا بکشد
در پایان، چند بیت کوچک هم از سعدی، استاد سخن، بشنویم:
ز دستم بر نمیخیزد که یک دم بی تو بنشینم
به جز رویت نمیخواهم که روی هیچ کس بینم
********
من از تو صبر ندارم که بی تو بنشینم
کسی دگر نتوانم که بر تو بگزینم
********
سعدی به جفا ترک محبت نتوان گفت
بر در بنشینم اگر از خانه برانند
********
حیف بود مردن بی عاشقی
تا نفسی داری و نفسی بکوش